محل تبلیغات شما

قدیما رسم بر این بود که شب چهاردهم صفر همه خونه یه نفر جم می شدن و شعر میخوندن ، یه چیزی شبیه فال حافظ منتهی شعراشون دوبیتی بود به این صورت که یه کاسه رو آب میکردن میزاشتن وسط مجلس همه کسایی که دوست داشتن شرکت کنن یه دونه انگشتر با خودشون داشتن ، نیت می کردن و انگشترا رو میریختن توی کاسه آب و روی کاسه رو با پارچه می پوشوندن ، بعد از خوندن دوبیتی به بچه ای که کنار کاسه نشسته بود میگفتن دستشو ببر زیر پارچه از تو کاسه یه دونه انگشتر دربیاره ، انگشتر هر کسی که بود شعر برای اون بود با توجه به نیتی که داشت و مفهوم شعر میدونست خوب اومده یا نه ، هر انگشتر یه شعر تا همه انگشترا تموم می شد سه بار این کار تکرار می شد گاهی پیش میومد یه انگشتر هر سه بار با یه شعر در میومد .

ما هر سال چهارده صفر خونه عمه بزرگه میرفتیم ، دورهمی خوبی بود ، از وقتی عمه ایام اربعین پیاده روی میره کربلا دیگه این دور همی رو نداریم ، حدود چهار یا پنج سالی میشه که عمه هر سال میره کربلا .

امشب لیلا زنگ زد بیاین خونه ما ، با آسیه و هاجر و ریحانه رفتیم بعد از شام هاجر گفت بچه ها میدونین امشب چهارده صفره ؟ موافقی فال حافظ بگیریم ؟و برای هر کسی یه فال گرفتیم . خیلی اتفاقی امشب دورهم بودیم البته جمعمون کاملا دخترانه بود .

برای من این غزل اومد .

دل می رود زدستم صاحب دلان خدا را 

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا 

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

دل می رود ز دستم ...

، ,یه ,انگشتر ,کاسه ,شعر ,رو ,یه دونه ,هر سال ,فال حافظ ,یه شعر ,دل می

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

my blog